شب شیشه ای
ای همیشه در کمین من
پشت این چشمان زردت
از چه لذت می بری در من ؟
...
آسمان آبیست
روزها با پرتو خورشید مهمانیست
در سکوت خواب من
شبهای مهتابیست
با خدا هر روز
می گوییم و می خندیم
حس خوب زندگی در قلب من جاریست
پس چرا
من سایه ی سرد تو را
هر روز می بینم ؟
...
آه تنهایی
از چه عصیان می کنی در من ؟
خسته ام دیگر
خسته از این طرح پر تشویش
ای همیشه در کمین لحظه ها برخیز
من تو را امروز
با امید تازه ایی
تدفین خواهم کرد ...
نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت
2:44 عصر توسط نظرات ( )
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |