سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شب شیشه ای

اگر می بینی عاشق تو هستم ، دیوانه تو هستم ، و تمام فکر و زندگی من تو شده ای
به خدا بدان که این دست خودم نیست!

اگر میبینی چشمانم در بیشتر لحظه ها خیس است و دستانم سرد است و اگر میبینی همه لحظه های دور از تو بودن اینهمه سخت و پر از غم و غصه است بدان که این دست خودم نیست!

دست خودم نیست که همه لحظه ها تو را در جلو چشمانم میبینم و به یاد تو می باشم.

دست خودم نیست که دوست دارم همیشه در کنارت باشم ، دستانت را بگیرم ، بر
لبانت بوسه بزنم و تو را در آغوش خودم بگیرم!

به خدا دست خودم نیست که هر شب به آسمان نگاه می اندازم و ستاره ای درخشان را میبینم و به یاد تو می افتم!

دست خودم نیست که هر سحرگاه به انتظارت مینشینم تا در آسمان دلم طلوعی دوباره داشته باشی

 


نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 3:21 عصر توسط نظرات ( )

می شد از بودن تو
عالمی ترانه ساخت
کهنه ها رو تازه کرد
از تو یک بهونه ساخت
با تو می شد که صدام
همه جا رو پر کنه
تا قیامت اسم ما
قصه ها رو پر کنه
تو رو خیلی دیر شناختم
وقتی که تموم شدم
نه یه دست رفیق دستام
نه شریک غم بودی
واسه حس کردن دردام
خیلی خیلی کم بودی
توی شهر بی کسی هام
تو رو از دور می دیدم
شهر بی عابر و خالی
شهر تنهایی من بود
لحظه شناختن تو
لحظه تموم شدن بود


نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:56 عصر توسط نظرات ( )


نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:54 عصر توسط نظرات ( )

خوابیدی رو بال موجا
کاش می شد بودم کنارت
تو به دریا دل سپردی
من تو ساحل چشم به راحت
دنبالت دارم می گردم
ولی نیست از تو نشونی
روزگار مارو جدا کرد
تو یه غروب توی جوونی
دلم من هواتو کرده
کاش می شد تورو ببینم
کاش می شد تو خواب دوباره
دست سردتو بگیرم
دنبالت دارم می گردم
ولی نیست از تو نشونی
روزگار مارو جدا کرد
تو یه غروب توی جوونی
خوابیدی رو بال موجا
کاش می شد بودم کنارت
تو به دریا دل سپردی
من تو ساحل چشم به راهت
خداحافظ
چه صدامو بشنوی
خداحافظ
چه نشنوی
تو که رفتی به سلامت
وعده ما به قیامت
حسرت یه لحظه دیدن
واسه من شده یه عادت
نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:52 عصر توسط نظرات ( )


نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:44 عصر توسط نظرات ( )

ای همیشه در کمین من

پشت این چشمان زردت

از چه لذت می بری در من ؟

...

آسمان آبیست

روزها با پرتو خورشید مهمانیست

در سکوت خواب من

شبهای مهتابیست

با خدا هر روز

می گوییم و می خندیم

حس خوب زندگی در قلب من جاریست

پس چرا

من سایه ی سرد تو را

هر روز می بینم ؟

...

آه تنهایی

از چه عصیان می کنی در من ؟

خسته ام دیگر

خسته از این طرح پر تشویش

ای همیشه در کمین لحظه ها برخیز

من تو را امروز

با امید تازه ایی

تدفین خواهم کرد ...


نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:44 عصر توسط نظرات ( )

اگه با دیدن من غم تو دلت جون میگیره !

 

می میرم که تا ابد قلب تو  آروم بگیره ...

 

اگه با بودن من !  باغ تو ویرونه میشه !

 

میرم اما میدونم دل بی تو دیوونه میشه

 

فکر نکن که بی کسم ! خدا به دادم میرسه

 

کوه به کوه نمیرسه ! آدم به آدم می رسه

 

مرهمی از شب چشمات واسه دردم نداری

 

خورشیدی ! اما خبر از تب سردم نداری

 

هر چی که درده منه ! باشه الهی خوشی تون

 

کاشکی گلدونی بشم برای عاشق کشی تون



نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:42 عصر توسط نظرات ( )

کنار هر قطره اشکم
هزار خاطره دفنه
اینقدر خاطره داریم
که گویی قد یک قرنه

گلو می سوزه از عشقت
عشقی که مثل زَهره
ولی بی عشق تو هردم
خنده با لبهای من قهره

درسته با منی اما
به این بودن نیازارم
تو که حتی با چشماتم
نمیگی آه دوستت دارم

اگه گفتی دوستت دارم
فقط بازی لبهات بود
وگرنه رنگ خودخواهی
نشسته توی چشمات بود

هر چی عشقه توی دنیا
من می خواستم مال ما شه
اما تو هیچوقت نذاشتی
بینمون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه
با تو همخونه می مونم
نمی دونستم نمیشه
آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو
از تو که اینهمه بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت
تو که هیچوقت نمی فهمی

گله می کنم من از تو
از تو که اینهمه بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت
تو که هیچوقت نمی فهمی

چشام همزاد اشک و خون
دلم همسایه آهه
زمونه گرگ و عشق تو
شبیه مکر روباهه

شدم چوپان ساده لوح
کنار گلّه احساس
چه رسمی داره این گلّه
سر چنگال گرگ دعواس

تو اینقدر خواستنی هستی
که این گلّه نمی فهمه
اگه لبخند به لب داری
دلت از سنگ و بی رحمه

ببخش خوبم اگه این عشق
حیله تورو رو کرد
نفرین به دل ساده
که به چنگال تو خو کرد

هر چی عشقه توی دنیا
من می خواستم مال ما شه
اما تو هیچوقت نذاشتی
بینمون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه
با تو همخونه می مونم
نمی دونستم نمیشه
آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو
از تو که اینهمه بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت
تو که هیچوقت نمی فهمی

گله می کنم من از تو
از تو که اینهمه بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت
تو که هیچوقت نمی فهمی

هر چی عشقه توی دنیا
من می خواستم مال ما شه
اما تو هیچوقت نذاشتی
بینمون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه
با تو همخونه می مونم
نمی دونستم نمیشه
آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو
از تو که اینهمه بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت
تو که هیچوقت نمی فهمی

گله می کنم من از تو
از تو که اینهمه بی رحمی
هزار بار مردم از عشقت
تو که هیچوقت نمی فهمی

هر چی عشقه توی دنیا ...


نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:41 عصر توسط نظرات ( )

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم؟

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی!!!



نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:39 عصر توسط نظرات ( )


نوشته شده در یکشنبه 88/11/18ساعت 2:37 عصر توسط نظرات ( )

   1   2      >

قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت

کد بارش قلب


کد آهنگ

کد موسیقی

کد چت روم